بغض بدی تو گلوم خونه کرده.

اونقدری سفت بیخ خرمو چسبیده که حتی به زور نفس می کشم.

گیر کردم بین دنیام..دلم..دینم..

نمی دونم چی درسته چی غلط.

بدجور گیر کردم و جریان درد احاطه ام کرده. اما از این درد نمی تونم به هیچکس چیزی بگم. به هیچکس!

خدایا تو که می دونی من نمی خوام تو روی تو وایسم..

چرا منو تو همچین موقعیت هایی قرار میدی؟

چرا انقدر سختش میکنی این زندگی لعنتی رو؟ چرا لعنتی ترش می کنی؟

خدایا برم یا بمونم؟؟

چیکار کنم؟

چرا یه دردایی میدی که نشه به کسی گفت؟

حتی به دکتر..

من چجوری حالمو به بقیه بفهمونم که دست از سرم بردارن؟

کجا برم ؟ به کی بگم؟

مگه میشه گفت؟؟



+23 رمضان المبارک